11 juin 2011
chanson d'Ahmad Zher شعر آهنگ احمد ظاهر : آخرين شام آشنايی ما
آخرين شام آشنايی ما ، که نخستين شب جدايی بود آمد خشمناک و قهر آلود ، بر دلش نقش بيوفايی بود ( در آنموقع که پنجه های خون آلود شفق ، دريچه آسايشگاه شب را با کليد طلا ، بروی خورشيد ميگشايند فراموشم مکن . ) گفت آن نامه ها وا نشد ، که برايت زعشق سر کردم رد...